آخرش گذر من هم به وبلاگستان افتاد. مقاومت نتیجه نداد. پروسه تغییر در راستای جهانی شدن با کوچ از دفترچه "خاطرات و عقاید" به سررسید، از سررسید به دفترهای شخصیتدار (آخری یه منگوله آبی داشت) و از دفترها به گوگلداک، در نهایت به اینجا ختم شد. آخرین (و محبوبترین) دفتر هم نشست پهلوی بقیه دفترها و سررسیدها به خاکخوردهگی. یه روز هم یه سری از فایلهای گوگلداک خودبهخود* پاک شد. غصهدار دست به دامن متخصصین امر شدم ولی نتیجهای نگرفتم. برای منی که عادت به ثبت دفتری/برقیِ دیتیلِ حسها و فکرها و تمایلاتم دارم، پاک شدنِ فایلهایی که شرححال بحرانیترین روزای زندگیم بود، اتفاق سادهای نبود. مثلا مینوشتم که درس بگیرم. یعنی اصلا فلسفه وجودیش همین بود. هرازگاهی باید مرور میشد تا آویزه گوش شه. ملکه ذهن. آویزه و ملکه نشد و پاک شد. به همین خودبه خودیای.
حالا آسمون رو به ریسمون بافتم که بگم اینجا مینویسم که نه خاک بخوره و نه "خودبهخود" پاک شه. اگرم پاک شد کسی باشه که یقهش رو بگیرم. کلا هم مینویسم که آروم بمونم. که بعدها یادم نره چه روزایی داشتم...
* پدیدههایی که علت وقوعشون از سطح درک و فکر یا حیطه دانستنیهام خارج باشه، پدیدههای خودبهخودی تلقی میشن.
No comments:
Post a Comment