یک شب خنک آخر زمستان بود. تصویر لرزان چراغهای ریز رستورانها و بارها افتاده بود توی آب. آدمها گلهبهگله، دو نفری یا دستهجمعی شب تعطیلشان را با شراب و کره و نان داغ پیچیده شده لای پارچه سفید و پوره سیبزمینی و استیک در امتداد رودخانه معروف شهر میگذراندند. زن لباس ساده تنگ سرمهای پوشیده بود. شال ابریشم صورتی کمرنگی هم انداخته بود روی دوشش. سبک. مرد شلوار جین پوشیده بود، پیراهن سفید شاید، و یک کت قهوهای تیره. روی پل ایستاده بودند. چشمهای زن برق میزد. از چروکهای ریز دور چشم مرد میشد فهمید که دارد زیر پوستی میخندد. از آن مردها که با چشمهاشان میخندند. ایستاده بودند روی پل، یکی که حرف میزد دیگری با شور نگاهش میکرد. گاهی میخندیدند، هرازگاهی هم در سکوت رودخانه را نگاه میکردند. زن یکوری ایستاده بود و تکیه ملایمی داده بود به مرد. مرد خوشحال بود و دستش را انداخته بود دور کمر زن. ترکیب خوبی بودند. ترکیبی که از آدمهای شیفته خوشبخت در ذهن داریم. از آنها که آدم چشم ازشان بر نمیدارد. عکاس جوانی جلو رفت و پرسید که میتواند از آنها عکس بگیرد؟ خندیدند.
عکس خوبی باید شده باشد. تصویر روشن-تاریکی در دل یک شب خنک. زن راضی بود. مرد راضی بود. عکاس از سوژهای که شکار کرده بود راضی بود. زن و مرد فراموش کردند از عکاس بخواهند که عکس را برایشان بفرستد. حالا الان آن عکس یک جایی لابهلای هزار تا عکس دیگر در کامپیوتر عکاس است لابد. یا آویخته به گیره در کنار تصویرهای ظاهر شده دیگری از اشیا و آدمها در تاریکخانه عکاس. یک جایی یک عکسی هست که در آن یک زن راضی سبکحال دارد با خنده مردش را نگاه میکند. مرد هم دارد کمر زن را فشار میدهد و چیزی را با شیطنت پچپچ میکند. حال زن به سبکی شال ابریشمش بود. موهایش بوی نارگیل میداد و فصل هیچ شباهتی به زمستان نداشت.
عکس خوبی باید شده باشد. تصویر روشن-تاریکی در دل یک شب خنک. زن راضی بود. مرد راضی بود. عکاس از سوژهای که شکار کرده بود راضی بود. زن و مرد فراموش کردند از عکاس بخواهند که عکس را برایشان بفرستد. حالا الان آن عکس یک جایی لابهلای هزار تا عکس دیگر در کامپیوتر عکاس است لابد. یا آویخته به گیره در کنار تصویرهای ظاهر شده دیگری از اشیا و آدمها در تاریکخانه عکاس. یک جایی یک عکسی هست که در آن یک زن راضی سبکحال دارد با خنده مردش را نگاه میکند. مرد هم دارد کمر زن را فشار میدهد و چیزی را با شیطنت پچپچ میکند. حال زن به سبکی شال ابریشمش بود. موهایش بوی نارگیل میداد و فصل هیچ شباهتی به زمستان نداشت.
No comments:
Post a Comment