در طبقهبندی علمی جانوران، شاخه خویشتنداران را هم باید به شاخههای پستانداران، پرندگان، کیسهتنان، بندپایان و نرمتنان اضافه کنند و من هم زیرشاخهاش نباشم قطعن. داعیهدار نظریه «زمان همه چیز را درست میکند» نیستم. شده که از روی ناچاری زمان بدهم، صبر و سکوت کنم، ولی وضعیت لنگدرهوایی ابدن مطلوب و انتخاب اولم نیست. در ظاهر آرامام ولی جنس طمانینهام فرق دارد با آرامهای بالفطره. در درونم قطاری سوتزنان در حرکت مارپیچی است وقتی آب از آبِ برونم تکان نمیخورد. موقعی که معشوق از قضا منطقی از آب در میآید و مرا به صبر دعوت میکند یا توقع سکوت دارد، باید با یک چیز دیگری ور بروم تا حواسم پرت شود. آبها از آسیاب من به آسانی نمیافتد. یا از خواب میافتم یا از خوراک. قبل از هر دو هم از درس. در زندگی روزمره به محض اینکه تصمیم بگیرم دکور خانه را عوض کنم، دستمال میبندم به سرم، یا علی میگویم و مبل را کشانکشان میبرم میچسبانم به دیوار روبرو، کتابخانه را با زور میکشم جای قبلی مبل. جای تابلوها را عوض میکنم. به هیچ جایم هم نیست که ساعت سه صبح است. شده که با دوهزار ضربه آرام میخ به دیوار بکوبم بی که همسایهام با موهای پریشان و ربدوشامبر ابریشمی در خانهام را بکوبد و ساعت را متذکر شود. ویرم که بگیرد صبر نمیکنم جابهجایی را موکول کنم به یک زمان متمدنانهتر. کِرم ناآرامی دارم که باید بخوابد. در رابطه هم اگر گرهای هست، همه چیز یا زود به بوس و بغل ختم شود یا ریشهاش بسوزد. یا تو یا بیرون. رومی روم یا زنگی زنگ. تعلیق کلافه و مضطربم میکند. آدمهای باطمانینه هم همینطور. یک خط فرضیای یک جایی درونم هست که اتفاقها و آدمها لطفن یا اینورش یا آنورش. نمیشود که کل یکچیزی سمت راست باشد، یک پایش بماند سمت چپ. یک چوب برمیدارم و با آن پا را آرام هل میدهم سمت راست. به زبان خوش اگر به راه راست هدایت نشد با تشر و ترکه خیس انار قطعن میشود. دیده شده گاهی که طرف خیلی چغر یا خیلی عزیز بوده، مرزها و خط فرضیهایم را جابهجا کردهام تا «همه به جای خود».
همه اینها را گفتم که بگویم قهوهجوش جدیدم سهسوت قهوه میدهد. صبوری دستگاه قبل را نمیخواهد. تا شیر را بگذارم توی مایکروفر بجوشد، خونه را بوی قهوه برداشته و سه بیب ملایم ممتد میزند که قهوهات آماده است عجول جان. مثل صاحباش اهل پروژههای زودبازده است. نه ماه حاملگی را چطور تحمل کنم با این اوصاف؟
همه اینها را گفتم که بگویم قهوهجوش جدیدم سهسوت قهوه میدهد. صبوری دستگاه قبل را نمیخواهد. تا شیر را بگذارم توی مایکروفر بجوشد، خونه را بوی قهوه برداشته و سه بیب ملایم ممتد میزند که قهوهات آماده است عجول جان. مثل صاحباش اهل پروژههای زودبازده است. نه ماه حاملگی را چطور تحمل کنم با این اوصاف؟