امروز بعد مدتها از خونه زدم بیرون. خریدای کوچیکِ غیر ضروریِ لازم داشتم. یعنی خنزر پنزرایی که لَنگ نداشتنشون نیستی ولی با داشتنشون زندگی شیرینتر میشه. مثل چی؟ مثل جای گردنبند و گوشواره. مثل پد کفش از اونایی که میچسبه کف صندل که پات هی سر نخوره بره جلو. مثل Scrub و کرم نرمکننده پاشنه پا (آخ که نرم و لطیف کردن پاشنهها چه کیفی داره) مثل ریمل قهوهای. یه سری هم چیز میز برای مامان خریدم که بفرستم براش. مثل چی؟ مثل لیفی که درازه و بدون گره خوردن و دررفتن کتف و منت کسی رو کشیدن، میتونی خودت پشتتو بشوری. تازه یه ماساژور هم داره که در حین شستشو قیلی ویلی هم بری و خوش خوشانت بشه. ماساژور رو البته توی خونه کشف کردم. دیگه یه کرم دست برای دستای حساس مامان که پوستش عین شیشهاش و...
اینجا برام تجسم زندگی راحت و لذتبخشه. به آسایش و رفاه تیکههایی از آدم فک کردن که خود آدمم هرگز به فکرشون نیست. بین "آیلها" راه میرم و غرق در لذت با خودم فکر میکنم که رفتم سر کار و پول درآوردم میام اینو میخرم یا فلان چیز یه دونهاش لازمه.
امروز هم تا جایی که جیب جان اجازه میداد نیمچه حالی به خودم دادم.
No comments:
Post a Comment