اواسط اکتبره. هوا سرد شده. آمادگی سوزوسرمای زمستونو ندارم هیچرقمه. سرما بغل گرمونرم میطلبه. ترکیب تنهایی و سرما ترکیب دلگیر و رقتانگیزیه. کلا هم آدم باید برای یه چیزایی خودشو آماده و مجهز کنه. نمیشه هم به مصاف سرما رفت هم جدایی. بعضی وقتا مثل الان آدم دلش میخواد تمام برنامهها و نقشهها و آرزوهاشو بده عوض یه بغل مهربونِ گرم...
پیژامه چارخونه گرممو از ته کیسه لباسایی که میخواستم بندازم دور کشیدم بیرون و باهاش خوشحالم. خوبی پیژامهها همینه که مثل بغلها نیستن. میشه تو دل یه شب سرد آخر اکتبر، بیسروصدا از ته جایی که تصمیم گرفته بودی باشن کشیدشون بیرون و باهاشون حال کرد و بعدا باز بیسروصدا گذاشتشون همونجا که بودن. بیحرف. بیاشک. بیپشیمونی...
No comments:
Post a Comment