813 هم خونه شد بالاخره!
سه روزی میشه که در منزل جدیدمون مستقر شدیم. بستن و قفل کردن درِ 1318 برای آخرین بار، حس عجیبِ دوگانهای داشت. خالی که شد، دیگه اون خونه شخصیتدارِ منحصربهفردی نبود که توش اونهمه ماجراهای عجیب و غریب اتفاق افتاده. خونهای بود شبیه بقیه خونهها. معمولی و یک اتاق خوابه با حموم و دستشویی مجزا.
اون خونه و اون شهر و آدماش رو گذاشتیم و یه ساعت و نیم پایینتر اومدیم.
خونه جدید کوچیکتره. خیلی. و درست به همین دلیل دوستداشتنیتر و گرمتر به نظر میرسه. علیرغم کوچیکی امکانات بهتری هم داره. ماشین لباسشویی و خشککن توی آپارتمانه بنابراین مجبور نیستم یکشنبهها کیسه لباس چرک به دوش، فاصله بین لاندری و خونه رو سه بار گز کنم. از صدقه سری لاگژری منزل جدید، میتونم روی تختم بشینم و لباس کثیفا رو پرت کنم توی ماشین لباسشویی حتی! اتاق خواب و آشپزخونه به نسبت خوشگلترن. پنجره و بالکن نقلی هم به منظره سرسبزی دید داره که به خونه کوچیکم روح و زندگی داده.
همه چی مرتب و تمیز و همونطوریه که میپسندم. راضیام :)
No comments:
Post a Comment