(پست بیات است.)
از کاترپیلار و تابهای برقی استفراغآور لوناپارک به اینطرف- میکند به عبارتی بیست سال- تا حالا کسی من را در شهربازی ندیده است. اگر هم از این به بعد ببیند، در حال دستتکاندادن برای ترنهواییسواران دلیریست که به حالت برعکس جیغهای لاجوردی میکشند. غدد فوق کلیه من با پریدن یک سار از روی درخت هم آدرنالین ترشح میکنند؛ بنابراین نیازی به دستکاری مصنوعی هورمونها نیست. با این سیستم عصبی سمپاتیکی که دارم، سرعت و چرخش و سقوط آزاد (از نوع افراطی) انصافن زیادهرویست. هیچ بعید نیست که روی ترن هوایی یا صندلیهای پرتابکننده سکته کنم.
از کاترپیلار و تابهای برقی استفراغآور لوناپارک به اینطرف- میکند به عبارتی بیست سال- تا حالا کسی من را در شهربازی ندیده است. اگر هم از این به بعد ببیند، در حال دستتکاندادن برای ترنهواییسواران دلیریست که به حالت برعکس جیغهای لاجوردی میکشند. غدد فوق کلیه من با پریدن یک سار از روی درخت هم آدرنالین ترشح میکنند؛ بنابراین نیازی به دستکاری مصنوعی هورمونها نیست. با این سیستم عصبی سمپاتیکی که دارم، سرعت و چرخش و سقوط آزاد (از نوع افراطی) انصافن زیادهرویست. هیچ بعید نیست که روی ترن هوایی یا صندلیهای پرتابکننده سکته کنم.
امروز فهمید منظورم از هیجانسرخود بودن دقیقن یعنی چی. رفته بودیم ماشین ببینیم. بعد از تست رانندگی از سمت شاگردراننده که پیاده شدم، گفت بیا روی صندلی راننده بشین که یک چیزی را روی شیشه ببینی. از ذوق دیدن چیز کوچک روی شیشه، بلوک بتنی کنار ماشین که عمدن زردِ تند رنگ زده بودنش که قابل دیدن باشد را ندیدم و در صدم ثانیه دنیا شهربازی شد. پرت شدم روی آسفالت داغ و یک بلوک بتنی دیگر که عمود به بلوک بتنیای که پایم بهش گرفته بود قرار داشت. بچه که بودیم اسباببازی تخممرغمانند چسبناکی بود که بهش میگفتیم تخم دایناسور. وقتی میکوبیدیش به دیوار یا پرتش میکردی روی زمین، پخش و مسطح میشد و بعد از چند ثانیه دوباره به شکل قلمبه اولش برمیگشت. تخم دایناسور بودم امروز (کنایه ندارد فلذا درست بخوانید). از شدت درد، شوک و حقارتِ ناشی از وضعیت مضحک افتادنم با دامن کوتاهی که حالا روی کمرم بود تا چند ثانیه چیزی نفهمیدم. بعد مرد و فروشنده ماشین، نگران و متعجب، به سمت ناله آدمی که یکهو از نظرها غایب شده بود از ماشین بیرون پریدند و کمک کردند که جمع و جور شوم و به حالت اولم برگردم. آسفالت داغ بود و صندلای که پایم بود بعد از اصابت با بلوک بتنی به نقطهای خارج از تیررس دیدم پرت شده بود. خیلی وقت بود جوری زمین نخورده بودم که منجر به جراحت شده باشد. بعد مدتها با دامن کوتاه و صندل زپرتی به زمین گرم خوردم (این یکی هم کنایه نداشت). اول فکر کردم انگشت شستم کنده شده. دست که زدم دیدم سر جایش است. سر زانوم رفته و خونی بود. نقاطی از بازو، ساعد، مچ و کف دستم هم ضرب دیده و پوستپوست شده بود. امروز بدترین روز و این فصل بدترین فصل تگزاس برای زمین خوردن بود؛ بس که آدمها کم لباسند و زمین داغ است. با زمین خوردن کوبیدگی و سوختگی همزمان اتفاق میافتد.
من و پدرم حادثهخیزیم. مامان پشت تلفن تعریف میکرد پریروز که شمال بودند پدرم با یک جوجهتیغی بازی میکرده و از آنجایی که جوجهتیغیها طوری طراحی شدهاند که همیشه فرض را بر خطر میگذارند حتی اگر خلافش ثابت شود، از بازی هیچ خوشش نیامده و با تیغی که پرتاب کرده دست پدر را زخمی کرده. جای تیغ که خوب شده، با کندوی زنبور عسل شوخی نامناسب کرده و یک کندو زنبور عصبانی به پدرم حمله کردند و از چند نقطه نیشش زدند. شیر پیدا نکرده که با دمش بازی کند.
دیدم حق با مادرم است؛ ژن پدرم در حادثهخیزی هم غالب بوده. پدر و دختر در دو قاره مختلف دردمند بودیم؛ من زانو و کتفم را میمالیدم، او جای متورم نیشها را.
من و پدرم حادثهخیزیم. مامان پشت تلفن تعریف میکرد پریروز که شمال بودند پدرم با یک جوجهتیغی بازی میکرده و از آنجایی که جوجهتیغیها طوری طراحی شدهاند که همیشه فرض را بر خطر میگذارند حتی اگر خلافش ثابت شود، از بازی هیچ خوشش نیامده و با تیغی که پرتاب کرده دست پدر را زخمی کرده. جای تیغ که خوب شده، با کندوی زنبور عسل شوخی نامناسب کرده و یک کندو زنبور عصبانی به پدرم حمله کردند و از چند نقطه نیشش زدند. شیر پیدا نکرده که با دمش بازی کند.
دیدم حق با مادرم است؛ ژن پدرم در حادثهخیزی هم غالب بوده. پدر و دختر در دو قاره مختلف دردمند بودیم؛ من زانو و کتفم را میمالیدم، او جای متورم نیشها را.
No comments:
Post a Comment