Pages

Wednesday, October 12, 2011


آخرش گذر من هم به وبلاگستان افتاد. مقاومت نتیجه نداد. پروسه تغییر در راستای جهانی شدن با کوچ از دفترچه "خاطرات و عقاید" به سررسید، از سررسید به دفترهای شخصیت‏دار (آخری یه منگوله آبی داشت) و از دفترها به گوگل‏داک، در نهایت به اینجا ختم شد. آخرین (و محبوب‏ترین) دفتر هم نشست پهلوی بقیه دفترها و سررسید‏ها به خاک‏خورده‏گی. یه روز هم یه سری از فایل‏های گوگل‏داک خودبه‏خود* پاک شد. غصه‏دار دست به دامن متخصصین امر شدم ولی نتیجه‏ای نگرفتم. برای منی که عادت به ثبت دفتری/برقیِ دیتیلِ حس‏ها و فکرها و تمایلاتم دارم، پاک شدنِ فایل‏هایی که شرح‏حال بحرانی‏ترین روزای زندگیم بود، اتفاق ساده‏ای نبود. مثلا می‏نوشتم که درس بگیرم. یعنی اصلا فلسفه وجودیش همین بود. هر‏از‏گاهی باید مرور می‏شد تا آویزه گوش شه. ملکه ذهن. آویزه و ملکه نشد و پاک شد. به همین خود‏به ‏خودی‏ای.
حالا آسمون رو به ریسمون بافتم که بگم اینجا می‏نویسم که نه خاک بخوره و نه "خودبه‏خود" پاک شه. اگرم پاک شد کسی باشه که یقه‏ش رو بگیرم. کلا هم می‏نویسم که آروم بمونم. که بعدها یادم نره چه روزایی داشتم...


* پدیده‏هایی که علت وقوعشون از سطح درک و فکر یا حیطه دانستنی‏هام خارج باشه، پدیده‏های خود‏به‏خودی تلقی می‏شن.

No comments:

Post a Comment