Pages

Thursday, November 24, 2011

از یه آدمی یه چیز خیلی شخصی و مخفی می‏دونم که خودش در خواب هم نمی‏بینه من بدونم. برخورداش، حرکاتش، حرفا و نظراش، نوشته‏های بی‏سر و ته وبلاگش، پست‏های فیس‏بوکش، حالت نگاهش، خنده‏اش، غمش همه برام یه معنی دیگه می‏ده از اون موقع به بعد انگار. نمی‏دونم همیشه اینقدر تابلو بوده یا حالا که من اون "چیز" رو می‏دونم برام بدیهیه که همه برخورداشو به اون موضوع ربط بدم. عملن این آدم و رازش برام غیرقابل تفکیک شدن. اعتراف می‏کنم که زیر نظر داشتنش در حالی که رازشو می‏دونم، حس عجیب خداگونه‏ای داره! طفلی هر کاری که می‏کنه -مثلا شنگوله یا بق کرده- لبخند عالمانه‏ مچ‏گیرانه‏ای می‏زنم یعنی من که می‏دونم چه مرگته!


No comments:

Post a Comment