Pages

Thursday, January 26, 2012

- اوه! همه چی افتاد روی دور تند. در طول هفته یه سر دارم و هزار سودا. به خودم اومدم می‏بینم هفته دوم کلاسا هم تموم شد و هنوز در سیستم آموزشی جدید گم‏ام. آلیس در سرزمین عجایبم در حیرت. قربونش برم یه دونه دانشجوی "بین المللی" هم غیر من توی کلاسا نیست لااقل یه کم همدیگه رو بغل کنیم و گریه کنیم از ترس و غصه "غیر" بودن. از اول کلاس لال‏مونی گرفته و میوت منتظرم که تموم شه و بپرم توی ماشین بیام خونه. از در که میام تو، یه حس گرمِ امنِ خوشایندی بهم دست می‏ده انگار که فردایی و کلاسی در کار نیست.

این استادی که دستیارشم هم خدا از خانومی کمش نکنه منتها دهنم رو مورد عنایت قرار داده (دهن شاگرداش رو نیز هم) بس که وسواسی و کار بتراشه. فعلن که از صدقه سری وضعیت قرمز مالی و داستان تحریم و دلار و ریال، ناچارم مطیع اوامر باشم و نق نزنم، کلن ولی خدا آخر و عاقبت من و همه کسایی که سر و کارشون با خانوماست رو ختم به خیر کنه. نمی‏دونم چرا خانوما در هر موقعیت شغلی (هر چی بالاتر بیشتر) مدیریت جهانی پیشه می‏کنن. وقت ندارم مقایسه کنم و مثال بیارم و توجیه کنم. همین بس که به شدت تلاش می‏کنم کلاهم در قلمرو نسوان نیوفته حتی‏المقدور. گیرم که تلاشم فایده‏ای نداشته باشه و استاد هر سه کلاس این ترمم و استادی که دستیارش هستم جمیعا خانوم باشن. منتها پشتکار در این حد که یکی از واحدا رو حذف کردم و حجم قابل توجهی از کارا و استرس و نگرانی‏م کم شد. جای فمینسیت‏ها هم خالی که خرخره‏ام رو بجون و زبونمو دور گردنم گره بزنن. 

...

- آخر هفته‏ها اما خوبن. بهشتن. ارض موعودن. یه جای امن و مهربونن. جون می‏گیرم برای چند روز درس و دوندگی. از فردا شمارش معکوس شروع می‏شه. این آخر هفته می‏رم شهر مصیبت.