Pages

Tuesday, February 19, 2013

امشب شب اول قبرم‌است، فردا هم شب دوم قبر. برای دانشجویانِ بین‌الملیِ مسلمانِ کاهل در تحصیل بیش از یک شب قبر در نظر گرفته‌اند. من هم تازه فهمیدم. در دو-سه روز آینده باید جواب این نیم‌ترمی که گذشت را پس بدهم و کاشته‌ام را درو کنم؛ چغندر و کلم کاشته‌ام. و هی هم یادم رفته آبیاری‌شان کنم. به زراعت دیم معتقدم؛ همه چی خودش بشود، الله‌بختکی. وجین و تنک‌کردن را هم که حرفش را نزنید. خلاصه در «کاشت» و «داشت» ریده‌ام و نادم می‌روم که برداشت کنم.
قشنگ می‌توانم اومرو و نیشما را تصور کنم که چه کارنامه‌هاشان را با دست راست می‌گیرند. موقعی که من خواب بوده‌ام و خسته بوده‌ام و فرندز می‌دیدم و هِروکِرم به هوا بود و معاشرت می‌کردم و یک روز درس‌خواندنم نمی‌آمده، یک روز درس خواندم می‌آمده قیف نبوده، یک روز افسرده بودم و یک روز هم همینطوری بی‌دلیل نمی‌شده، آنها به درس نگفته‌اند که تفریح-سریال-مهمانی-مریضی-افسردگی دارم بلکه به تمام موارد ذکر شده گفته‌اند درس دارم. بعد هم سر صبر و آرام‌آرام زمینشان را شخم زده و بذر سالم به خاک پاشیده‌اند. آب داده‌اند، کود داده‌اند و حالا الک‌هاشان را آویخته‌اند و منتظرند که گیلاس‌ و زردآلو بچینند.
لابد از حالا به بعد همکلاسی‌هایم فکر می‌کنند که همه بنگلادشی‌ها و مکزیکی‌ها نابغه‌اند و ایرانی‌ها خنگ. دست چپم از همین الان دراز و گردنم کج است که کارنامه‌ را بگیرم و به دو خودم را به خانه برسانم و در را پشت سرم قفل کنم. و به زمین گرم بخورم اگر ترم بعد اینقدر روی دقیقه نود حساب کنم. 

1 comment:

  1. چه خوش حال شدم این پستت رو خوندم چون من هم این مدت تو این شرایط هستم. فقط امیدوارم ...نتیجش مثل نتیجه تو بشه

    ReplyDelete