Pages

Wednesday, May 1, 2013

مدتی بود که ویر غذای دریایی گرفته بودم. غذای دریایی می‌خواستم و هیچ مزه‌ای راضی‌م نمی‌کرد. منظورم از غذای دریایی هم تنها ماهی، میگو و کالاماری است. به سایر شگفتی‌های زیر دریا علاقه و رغبتی ندارم. برنامه‌های راز بقای زیر آبی را با علاقه و جل‌الخالق‌گویان تماشا می‌کنم، منتها شگفتی‌ها برایم جذابند مادامی که در بشقاب غذایم نباشند و همان زیر آب بمانند. مخصوصن لابستر که هیچ خوردن ندارد. حیوان زبان‌بسته و چنگال‌بسته را زنده‌زنده توی آب قل‌قل می‌اندازند با این توجیه که لابسترها عصب درد ندارند. عصب درد نداشته باشند دل که دارند. دیدنشان در سوپرمارکت آنطور که هزارتا روی هم افتاده‌اند، با چنگال‌های بسته، مخصوصن وقتی چشم‌تو‌چشم می‌شوند با آدم و تکان آرامی می‌خورند حس بدی به من یکی می‌دهد. یک بار که با همسر سابق رفته بودیم ماهی بخریم مردک یک لابستر زنده را برداشت، یه کم توی هوا نگه داشت و بعد در مقابل چشم‌های ناباورمان انداخت توی قابلمه آب جوش. همسر بغلم کرد  چون هر دو چشمهایش را دیدیم و حرکت آرام چنگال‌های چسب‌کاری‌شده‌ش را. و چون قیافه‌م خیلی شبیه همدردی و غصه شده بود لابد. فروشنده که ما را دید توضیح داد که درد نمی‌کشد و بعد اضافه کرد که یکبار یک چاقش را گذاشته بوده توی فر بعد از چند دقیقه لابستره هنوز زنده بوده و زده در فر را باز کرده. ما نمی‌دانستیم که این خاطره را در تایید ادعایش تعریف کرد یا در رد آن. بعد هم باز خاطرنشان کرد که ولی درد نمی‌کشند. 

یک پوند میگو خریدم و در خمیر بِنیه غلتاندم و سرخ کردم. (میگو را یا کبابی دوست دارم یا سرخ شده. آب‌پز به‌هیچ‌وجه). روش هم سس آووکادو ریختم و با پوره سیب‌زمینی خوردم. ویرم خوابیده و سیر و راضی‌ام. لابسترها هم لابد عصب درد ندارند دیگه.

4 comments:

  1. این توجیه که لابسترها عصب ِ‌درد ندارند من رو به این فکر می ندازه که نکنه این حیوونی ها هم شبیه ِ‌آن دسته از آدم هایی هستند که کُرور کُرور درد به گیرنده هایشان منتقل می شود ولی همچنان وانمود می کنند که عصب ِ‌درد ندارند! ( پس از قرنی که وبلاگت رو می خونم و هزاران بار خواسته ام بنا به موضوع کامنت بگذارم این بار گذاشتم!)

    ReplyDelete
  2. تا یک لابستر گویا پیدا نشه و تایید نکنه که عصب درد نداره من باورم نمی شه.

    ReplyDelete
  3. تپه ی شکمو :P

    ReplyDelete