Pages

Tuesday, July 16, 2013

موهامو کوتاه کردم و سرم خلوت شده. حالا نه که قبل از کوتاهی راپونزل بوده باشم نه. ولی نوکِ بدون موخوره موهام که می‌خوره به گردنم از شما چه پنهون که خوشم میاد. مدت‌ها قبل اینکه برم سلمونی یه نصفه شبی که تب موکوتاهی گرفته بودتم و آرایشگر آن‌کال اختراع نشده بود هنوز (هنوزم نشده. مخترعین رسیدگی کنن)، مو و قیچی رو دادم دست بابا. هیچ هم نگران نبودم که بابا زیادی با قیچی و کله من احساس راحتی و نداری می‌کنه. رفتم جلوی آینه دستشویی وایستادم و هنوز کامل ایستا و بی‌حرکت نشده بودم که خِرچ. قیچی اول رو که زد یه دسته موی دراز افتاد بغل پام. برای قیچی اول زیادی بلند بود. ولی من خیالم نبود. دیدم کی تا حالا به آرایشگرم گفتم دو سانت کوتاه کن و کمتر از یه وجب زده. تنها دغدغه‌م دو تا گوش‌هام بودن؛ گوش‌های کوچولوی نازنینم... بابا یه فقره گوش‌بُری -با معیارهای خانواده مادری‌م فجیع- در پرونده‌ش داره. دایی هنوز که هنوزه من باب شوخی با بابا، پای خاطره گوش بریده‌شده‌ش رو می‌کشه وسط. ما اصلن «گوش‌بریده» رو قبل از ونگوگ با دایی شناختیم. اون موقع‌ها فیس‌بوک و اینستاگرام نبود که دایی بعد از سرکشیدن آب‌قندش بدوبدو عکس گوش خونین‌ش رو بذاره در فضای مجازی. برای همینه که این خاطره توی خانواده مونده و سینه‌به‌سینه، نسل‌به‌نسل منتقل می‌شه بچه‌هامون. با سپردن کله و گوش و قیچی به بابا آب رفته رو به جو برگردوندم.

از موهای کوتاه و براشینگ‌شده‌م دست‌کم تا اولین حموم راضی‌ام.

No comments:

Post a Comment