Pages

Sunday, October 27, 2013

امروز متوجه شدم که بیشترین چیزی که در این شهر یا ایالت اذیتم می‌کند یا دست‌کم کمبودش را حس می‌کنم، شاید این است که در این وسطِ پایین‌ی از آمریکا که هستم، مخصوصن این شهر خاموشی که ساکن غمگینشم، هیچ اتفاق فرهنگی‌ای نمی‌افتد یا دیر به دیر می‌افتد. فیلم‌های مطرح بین‌المللی اکران نمی‌شوند چون احتمالن مخاطب ندارند. حتی فیلم‌های خوب آمریکایی هم زودتر از فیلم‌های گیشه‌ای از پرده می‌افتند. مخاطب‌ این فیلم‌ها یا اصولن برنامه‌های فرهنگی بیشتر ساکن کرانه شرقی‌اند و مقداری هم کرانه غربی. از کرانه‌ها که بگذریم، در این وسطی که من هستم فقط گوشت، آبجو، فوتبال و فیلم‌های بزن‌بهادری اکشن گرمی بازار دارد. عوض همه جشنواره‌ها، نمایشگاه‌ها، کارناوال‌ها و تظاهرات‌های رنگین‌کمانی، بهترین باربکیو و بزرگترین و سردترین و خوش‌مزه‌ترین مارگاریتاها را دارد و مردمانی که در خون‌گرمی و مهربانی مثال‌زدنی‌اند. همه چیز خیلی خیلی سنتی آمریکایی است اینجا. از بین‌الملل فقط دانشجو و غذایش را به رسمیت می‌شناسند انگار. این‌که مردم مهربان و گرمی دارد که دوست دارند با آدم معاشرت کنند عالی‌ست، منتها تنوع بسته‌های فرهنگیِ برون قاره‌ای این پایین خیلی کم است و هر چه به سمت جنوب می‌روی کمتر هم می‌شود. خدا آستین را برای این ایالت نگه دارد که لااقل موزیک خوب را کشانده تا این پایین. امروز فرهنگ خونم افتاده. نان و شکلات بخورم جاش. 

No comments:

Post a Comment