Pages

Wednesday, October 19, 2011

اواسط اکتبره. هوا سرد شده. آمادگی سوز‏و‏سرمای زمستونو ندارم هیچ‏رقمه. سرما بغل گرم‏و‏نرم می‏طلبه. ترکیب تنهایی و سرما ترکیب دلگیر و رقت‏انگیزیه. کلا هم آدم باید برای یه چیزایی خودشو آماده و مجهز کنه. نمی‏شه هم به مصاف سرما رفت هم جدایی. بعضی وقتا مثل الان آدم دلش می‏خواد تمام برنامه‏ها و نقشه‏ها و آرزوهاشو بده عوض یه بغل مهربونِ گرم...

پیژامه چارخونه گرممو از ته کیسه لباسایی که می‏خواستم بندازم دور کشیدم بیرون و باهاش خوشحالم. خوبی پیژامه‏ها همینه که مثل بغل‏ها نیستن. می‏شه تو دل یه شب سرد آخر اکتبر، بی‏سر‏و‏صدا از ته جایی که تصمیم گرفته بودی باشن کشیدشون بیرون و باهاشون حال کرد و بعدا باز بی‏‏سر‏و‏صدا گذاشتشون همونجا که بودن. بی‏‏حرف. بی‏اشک. بی‏پشیمونی... 

No comments:

Post a Comment