Pages

Sunday, November 13, 2011

تئاتر موزیکال دوای اون دسته از دردای فکریمه که نسیان و فراموشی می‏طلبه. لذتی که از اجرای خوب یه نمایش موزیکال می‏برم با لذت هیچ تفریحی قابل مقایسه نیست. اگه اجرای خوبی باشه در یه سالن با‏شکوه، رسما جوگیر می‏شم. مسحور و اغوا، غرق در بازی و نور و دکور و موزیک، زل می‏زنم به صحنه نمایش و تا پایین اومدن پرده‏ها، خودم و صندلی‏ای که روش نشستم رو فراموش می‏کنم. آخرین تئاتر موزیکالی که توی آمریکا دیدم، اجرای بی‏نظیری از Fiddler on the roof بود توسط یکی از گروه‏های Broadway. بالطبع بلیطش هم گرون بود منتها ارزشش رو داشت. از همون اول که پرده بالا رفت، میخکوب صندلی مخمل زرشکیم در ردیف اول بالکن شدم. "تِویه" با صدای بم Tradition می‏خوند. ارکستر می‏زد و بازیگرها همخونی می‏کردن و می‏رقصیدن. منم که روی ابرا. بی مژه زدن با چشم می‏بلعیدم تصاویر رو. طراحی صحنه و دکور هم جالب بود. مخصوصا اون ویولون‏زنِ لاغرِ کلاه‏به‏سری که وقتی صحنه آروم می‏شد و بازیگرا از صحنه خارج می‏شدن، روی بوم خونه ویولون می‏زد. جز سایه و تصویر کلی، چیزی از جزئیات صورت و بدنش نمی‏دیدی. اجرای سولو ویولون بعد از اون همه شلوغی و پایکوبی، هر بار آرامش تزریق می‏کرد زیر پوست آدم.
 مستقل از حظ بصری، لذت اجرای زنده موزیک هم در ماجرای ذوق‏مرگ‏شدگی‏م سهم قابل توجهی داره. مخصوصا  که ترانه‏های این نمایش رو خیلی دوست دارم. کلا با موسیقی اروپای شرقی احساس نزدیکی و تعلق خاطر دارم. با ملودی و تم موزیک یهودی هم حال می‏کنم. ترانه‏های معروف این نمایش ایناست:

به شدت پشیمون و نادمم که اجرای نمایش Phanton of the Opera رو از دست دادم. اون هم از اجراهای برادوی بود. بچه‏هایی که رفته بودن خیلی تعریف کردن و پز دادن. درگیر یکی از اون سندروم‏های حاد "نه" گفتن بودن به هر چی. به پیشنهاد تئاتر، به پیشنهاد سفر، به پیشنهاد 1 میلیون دلار پول (آخری شوخی بود). کلا زبونم به "نه" می‏چرخید. خودمو لوس کردم که چون همسر درس داره و نمیاد، منم نمی‏خوام تنها برم. قبلیه رو تنها رفته بودم و غصه خورده بودم که نبود. خلاصه مرغ یه پا داشت و بدون همسر هرگز. الان اینو هی گوش می‏دم که داغ دلم تازه شه. بیصبرانه منتظرم که دوباره اجرای خوب بذارن. اینجا هم نیان خودم می‏رم نیویورک پابوس.

No comments:

Post a Comment