Pages

Thursday, December 29, 2011

و گاهی هم می‏شه که حتی در غم آروم بود
و با لبخند کجکی رادیو گوش کرد
چشمها رو بست و پاها رو به آفتاب نیمروز سپرد
و در گرمای نوازشگرِ ملایمش ذوب شد

هر چی هر قدر هم که غیرمنتظره و تلخ، بیخیال
زمستون این خاک سرد و خاکستری نیست
و من را همین بس...


No comments:

Post a Comment