Pages

Sunday, July 29, 2012

یه عالمه کتاب خوب دارم که با دقت چیده‏مشون توی چمدون بزرگه. دلمو صابون زدم برای اون سه-چهار تا کتابی که همسرِ سابق چند روز پیش برام آورد و توصیه و تاکید کرد که به ترتیب بخونمشون. وقتی خواستم باهاش حساب کنم گفت که پول هر چیزی رو بگیره پول بابت کتاب نمی‏گیره. همچین همسرِ سابقِ فرهیخته و بامرامی دارم من.

همش ده روز به پایان سفر مونده. دلم یه جای دنجِ آروم و یه ظرف میوه پرک شده می‏خواد برای روزایی که در فراق خانواده و دوستان باید بخونم و بخونم و بخونم تا حواسم پرت شه و فراموش کنم چه خونه گرم و امنی رو ترک کردم و چه آدمای عزیزی رو پشت سر گذاشتم و چه تنها شدم دوباره... 

ضمنن یه جای نرم و خوش‏نشین هم برای لمیدن و هضم حوادث اخیر لازم دارم به علاوه یه جعبه دستمال کاغذی با برگ‏های دولایه. پوووف

No comments:

Post a Comment