Pages

Monday, February 18, 2013

یک. در راستای سالم‌سازی بدن و عقل یه مدل آبمیوه خریدم که سبز لجنیه و به همین علت فکر کردم که حتمن باید خیلی سالم باشه. ظاهر اشتهابرانگیز و دعوت‌کننده‌ای نداره اصلن. انگار آب چند تا قورباغه چاق رو گرفته باشن ریخته باشن توی شیشه. من البته به یک نوع جلبک‌ دریایی ژاپنیِ حاوی خواص آنتی‌اکسیدانی فکر می‌کنم موقع نوشیدن. زمانی که بقیه دارن قورباغه‌هاشون رو قورت می‌دن، من قلپ‌قلپ آب قورباغه‌م رو سر می‌کشم و به بدن و عقل‌م فکر می‌کنم که لابد چه خوشحالن.

دو. سر کلاس داشتیم با اسکچ‌آپ یه بلاک رو مدل می‌کردیم. اسکچ‌آپ یه ابزاری داره به اسم push/pull که با اون به سطوح حجم می‌دن. خیلی فارغ‌الاکناف خالی‌الاطراف و زبون روی لب بالا داشتم رمپ می‌کشیدم که صدای استاد از دو ردیف عقبتر اومد که می‌گفت «push... push... push...». ظاهر قضیه اینطور بود که ریچل یا عبداله دارن می‌زان اون پشت و استاد هم به شیوه مرسوم قابله‌ها داره روحیه می‌ده و تشویق می‌کنه. باطن قضیه این بود که ساختمان ریچل به اندازه کافی بالا نیومده بود و ابزار به دست و با احتیاط هلش می‌داده بالا.

سه. در جواب تکست یکی که می‌خواست بره یه جایی اومدم بزنم «have fun» زدم «have gun». گرفتن همچین تکستی از یک خاورمیانه‌ای که بنا بر تصور عام یک تروریست بالقوه و حامل مواد منفجره است هیچ صورت و سیرت خوشی نداره. شانس آوردم که دریافت‌کننده هم از اهالی همون منطقه بدنام بود و خودش می‌دونست که باید تفنگ ببره. کاش ویرایشِ خودکار گوشی علاوه بر دیکته منظور آدم رو هم درست می‌کرد. چون gun از نظر گوشی من لغت درستیه هیچ ایرادی نداره که به یکی که داره می‌ره گردش بگم تفنگ هم ببر با خودت. 

چهار. از الان دارم چوب خط می‌کشم برای تعطیلات بهار. دلم می‌خواد هیچ کار جدی‌ای نکنم. غاز بچرونم اصلن.

پنج. نداریم.

2 comments:

  1. شش پاشو بیا پیش ما ... بابا معتاد شدیم به این قرقره

    ReplyDelete