Pages

Thursday, March 28, 2013

نود‌ و‌ یک سال من نبود. چرا؟ همسر، مادربزرگ، تلویزیون، دوربین‌ عکاسی حرفه‌ای، لپ‌تاپ (با یک عالم عکس و پروژه)، آی‌فون، آی‌پاد، رادیو، مقدار قابل توجهی طلا و نقره، کارت استارباکس و دو عدد مموری‌استیک با تمام محتویاتش را از دست داده‌ام در این سال. سال خسرانِ مالی و عاطفی بوده به این لحاظ. دماغم هم عیب پیدا کرده؛ انحراف. بیشترین کالری‌ای که در شبانه‌روز می‌سوزانم از راه نفس‌کشیدن است. یک نخود چاق و یک نخود لاغر بردارید بکنید توی دماغتان و سعی کنید شب خوب بخوابید. نمی‌شود. صبح یا کبود و دهان‌بسته بیدار می‌شوید و یا کویرلوت‌در‌دهان و زبان‌چسبیده‌به‌کام. نخود‌به‌دماغ خوابیدم تمام این یک سال را. چی به دست آوردم؟ یک عالمه تجربه در زمینه ماشین که به قیمت گزافی خریداری شده و جز مجلس‌گرم‌‌کردن به درد دیگری نمی‌خورد و یک جایزه درسی که به هیچ دردی نمی‌خورد. 

نود و دو را با ترس و مارگزیدگی شروع کرده‌ام. مواظبم چیزی گم نکنم. آدما‌های زندگی‌ام را هی سرشماری می‌کنم مبادا کسی کم شود. عهد کردم که حتی یک قِران دیگر هم خرج آن لکنته نکنم. باید برم فالگیری، رمالّی چیزی پیدا کنم این گره‌یی که به اموراتم افتاده را باطل کند. من و مردسابق از وقتی جدا شده‌ایم هر دو بد می‌آوریم هی. طبیعت ما دو تا را جدا نمی‌خواهد ظاهرن. حالا هی برگردیم بهش بگوییم خوبیم و راضی‌ایم. برمی‌گردد جواب می‌دهد که راضی نباشید چیکار کنید؟ و دزد می‌فرستد. امشب که از دانشگاه برمی‌گشتم، از دپارتمان تا دم ماشین هزار بار منتظر بودم از پشت هر دیوار یک «هوم‌لسِ*» مست بهم حمله کند یا دزد جلوم را بگیرد و لپ‌تاپ تازه و کیف و گوشی‌ام را به زور ببرد. مدام هم با خودم تکرار می‌کنم که اگر جوراب به سرش کشیده بود از ترس سکته نکنم. امشب به خرید اسپری فلفل فکر می‌کردم و به اینکه حواسم باشد که موقع دفاع شخصی سوراخ‌ش سمت خودم نباشد. شنیده‌ام که خوب می‌سوزاند.

*هوم‌لس همان بی‌خانمان خودمان است منتها هوم‌لس برای من بار معنایی منفی دارد. 
دزدهای اینجا به نظرم گناه ندارند. به خاطر یک لقمه‌نان یا پول داروی بچه بیمارشان دزدی نمی‌کنند. آدم نیازمند ِ دردمند ندیده‌ام اینجا آنطور که در تهران روزی چندصد نفر می‌دیدم. فقیرهاشان غمگین نیستند. خون به دلشان نیست انگار. اینجا کسی برای سیر کردن شکم و هزینه دانشگاه آزاد یا جهیزیه بچه‌هایش در گرمای پنجاه درجه ظهر و آلودگی و ترافیک شهری مثل تهران مسافرکشی نمی‌کند. آدم نیازمند هم حتمن دارند ولی جنس نیازمندیِ اینجایی‌ها و تعدادشان با آنجا فرق دارد. دست کم به چشم من. هوم‌لس‌های اینجا بعضن دیده شده که گیاه‌خوارند و یا هر غذایی را نمی‌خوردند و با اینکه شلترها (پناهگاه‌ها) یکسری امکانات اولیه در اختیارشان می‌گذراند (غذا، حمام،...) بوی زباله و الکل می‌دهند و حرف‌های رکیک به رهگذران می‌زنند.   

No comments:

Post a Comment