Pages

Wednesday, July 10, 2013

می‌خواستم بنویسم؛ از سفرم. از روزام. از لذت بی‌بدیل کنار خانواده بودن. از گاو مش‌حسن بنویسم. نمی‌شه ولی. بیست تیره باز. امروزِ هشت سال پیش جلوی چشمم‌ه؛ سعادت‌آباد. تیک‌تیک دلهره‌آور «تقویم تاریخ» که صبح‌ها از رادیو پخش می‌شد و توی سرویس مدرسه خوابالو و پف‌کرده و بی‌حرف منتظر بودیم بشنویم چند صد سال پیش در چنین روزی که ما از سر ناچاری راهی مدرسه‌ایم چه اتفاقی افتاده هم توی سرم. 

هشت سال پیش امروزی روز من خوشحال‌ترین و عاشق‌ترین زن عالم بودم و هیچ تصوری از امروزم نداشتم. روزگار غریبی‌ست نازنین...

No comments:

Post a Comment