Pages

Tuesday, October 15, 2013

«ذله بود -نه چنان که بتوان پنداشت با آسودگی یک‌شبه یا ده‌شبه ذله‌گی‌ش از میان خواهد رفت- چندان ذله بود که احساس می‌کرد به آسودگی همیشه نیاز دارد. به گوری عمیق با خنکای خاکی نمناک. زیر تن مهربان خاک. زیر سنگی پهن و سنگین که نامش را بر آن بکنند. این را درمان ذلگی تن و جان خود می‌دید. خاک! خاک شدن در خاک. بگذار این وامانده را مار و مور بخورند. آنچه هست جز این نیست. از خاک، برخاک، در خاک». 

محمود دولت‌آبادی، عقیل عقیل

چه خوب گفته؛ بدم بنویسن‌ش روی سنگ قبرم. آخرش اضافه کنن «خسته هم بود». این تیکه‌ش چه همه آرامش داره: «گوری عمیق با خنکای خاکی نمناک»... آدم دلش می‌خواد همین الان بره تو گور. 

No comments:

Post a Comment